افغانستان
یکی از اقوام حسابی از دستش شاکی شده بود
با بغض و اندوه بهش گفت :
آخه تا کی میخوای هی بری افغانستان و بیای؟
زن و بچه و پدر و مادر هم حقی دارن .
گفت:
من اینقدر می رم افغانستان تا یا مشکلاتش حل بشه
یا جنازه ام روی دست مردمش برگرده ایران .