گناهان یک بسیجی 16 ساله
دفترچه یاداشت یک شهید 16 ساله در جریان تفحص؛
گناهان یک روزه من عبارتند بودند از :
سجده نماز ظهرم طولانی نبود!!
زیاد خندیدم!!
هنگام فوتبال شوت خوبی زدم ، که از خودم خوشم آمد!!
دفترچه یاداشت یک شهید 16 ساله در جریان تفحص؛
گناهان یک روزه من عبارتند بودند از :
سجده نماز ظهرم طولانی نبود!!
زیاد خندیدم!!
هنگام فوتبال شوت خوبی زدم ، که از خودم خوشم آمد!!
مرحله ی اول خیبر ، با عمامه جلوی گردان بچه ها را از زیر قرآن ردّ می کرد .
توی جزیره مجنون عمامه سرش بود ،هم می جنگید ،هم روحیّه می داد .
قبل ار عملیات بدر، با عمامه اشکش چشمش را پاک می کرد.
یک ساعت قبل عملیات با عمامه مهمات میبرد .
وقتی تیر خورد عمامه را دور کمرش بسیتم.
آخر هم هم در عمامه پیچیدیمش.!!!!
عملیات بدر
کتاب راوی (روایت طلائیه و زید)
مجروح بود زود برش گردانده بودند
والا از تشنگی شهید شده بود
یک قلپ آب دستش دادیم ،
گریه اش گرفت .
نتوانست بخورد .
گفت بچه ها خیلیشان از تشنگی شهید شدند ،
عهد کردم:
تا آخر عمر آب خنک نخورم .
عملیات رمضان
کتاب راوی (روایت طلائیه و زید)
با قمقمه توی کانال بالا و پائین می رفت
و لب مجروحان را تر می کرد.
ریگ گذاشته بود توی دهنش
خشک نشود
و به هم نچسبد
عملیات رمضان
کتاب راوی (روایت طلائیه و زید)
شنبه شب، یکم فروردین 1361، بر خلاف دوران کودکی،
حال و حوصله سال تحویل را نداشتم؛
رفتم و گوشه سنگر خوابیدم.
یکی از بچه ها کتری بزرگی را که صبح، با کلی زحمت، با خاک و گونی شسته بود، تا شاید کمی از سیاهی آن کم شود، روی «چراغ والور» گذاشت. بوی تند نفت آن و شعله زردش، حال همه را گرفته بود؛ ولی چه می شد کرد؟
همسر ش می گه:
چشمای ابراهیم من بخاطر دو چیز قشنگ بود:
یکی اینکه : این چشم ها هیچوقت به گناه باز نشد.
دوم اینکه: نیمه شب ها در خونه خدا بارونی بود.
گفتم من مطمئنم این چشما رو خدا خاطر خواه شده ، چشمات نمی مونه!!
آخرش هم تو عملیات خیبر از بالای دهانش و لبهاش سرش رفت چشما رو خدا با قابش برداشت و برد.
سردار رشید اسلام شهید حاج محمد ابراهیم همّت
به نقل از همسر شهید