قوطی خالی

 

قوطی خالی

 

خیلی دلش می خواست کمکی به رزمنده ها بکند.

خواست کمپوت بخرد ،

اما پول برای خرید نداشت ....

ناگهان فکری به ذهنش رسید....آب

کناره های قوطی استفاده شده را صاف کرد و آن را شست

با نامه ای فرستاد:

به نام خد ا

 

پول نداشتم کمپوت بخرم

اما این قوطی خالی را می فرستم

تا ان را گوشه ای بگذاریدتا

 رزمندگان با آن آب بخورند .

 

یک دانش آموز

 

حاج حسین خرازی قوطی را دید،

قصه اش را برای بچه ها تعریف کرد

و از آن روز بود که بچه ها برای آب خوردن با آن قوطی نوبت می گرفتند.

فرمانده

او همیشه با لباس بسیجی کنار نیرو‌ها بود.

 اگر کسی او را نمی‌شناخت

 گمان نمی‌کرد که او فرمانده لشکر باشد.

 

سردار رشید اسلام

شهید حاج حسین خرازی

خون

می گفت:

ما به اینجا نیامده ایم تا روی هر تپه ای سنگری بکنیم

و خودمان را با زدن چهار تا گلوله مشغول کنیم!

آمده ایم تا نَفس دشمن را ببریم؛

قیمتش را هم با خون مان می دهیم...

 

شهید حاج حسین خرازی

مزد افتادگی

 

یادمون باشه که

هر چی برای

خدا

 کوچیکی و افتادگی کنیم

خدا

در نظر دیگران

بزرگمون می کنه

 

 

 

سردار سرلشکر  جانباز شهید

 حاج حسین خرازی